خانواده يك موسسه اجتماعی است. خانواده با اهدافی برخاسته از نیازهای طبیعی بشر، مثل تولد تغذیه، رشد جسمی و روحی، ایمنی و آسایش افراد، حراست دستاورد ها و بقای موسسه تشكيل میشود. اهداف این موسسه با خانواده هاى ديگرعموما" يكيست ولى افراد تشكيل دهندۀ هر خانواده، روابط دروني این موسسه و فعالیتهای مربوط به آنرا حوزه خصوصی خود میدانند .
آنچه خانواده را از سايرموسسات بشرى متمايز ميكند، مناسبات درون خانواده است كه نيازبه كنكاش و بيان چندجانبه دارد. براى نمونه خدمات پدر و مادر به فرزندان داوطلبانه و بيشتر بدون درخواست آنهاست. حضور اين مناسبات وجود اشكال مختلف خانواده در جوامع مختلف را توجيه ميكند.
انواع تاريخى خانواده بسياراست . در حال حاضر بيشترافراد بشر در خانواده هاى تكزوجى (يك زن و يك مرد) زندگى ميكنند. بنابراين ضمن حفظ آثاروحقوق انواع ديگرخانواده، مبتوان در برخورد عيني اين نوع خانواده كه در آن يك زن و يك مرد و فرزندانشان در يكجازندگى ميكنند را معيار اصلي دانست.
در جوامع صنعتى اثر عمومی این موسسه در جامعه را بسیار محدود کرده اند (مثلا به ارث و آثار مالی)، ولی بطور مثال در ایران سنتی ، خانواده ها نقش اجتماعی قوی تری داشته و دارند.
آيا خانواده اساس جامعه است؟ بله.
در بيانيه حقوق بشر، خانواده به عنوان واحد طبیعی اجتماعات بشری، تعریف شده است. با اين تعريف ميتوانيم بگوئيم كه جامعه از خانواده ها تشكيل شده و افراد اتمهاى تشكيل دهندهْ ملكولهاى طبيعى اجتماع، يعنى خانواده، هستند.
اگر جامعه را تركيبي ازافراد بشربخوانیم که برای چندین نسل توانسته است دوام بياورد، در اینصورت شكلي از خانواده شالودۀ توافق افراد جامعه بر سر حق خصوصی افراد آن جامعه میباشد.
وضعیت امروز جهان به ما نشان میدهد که ماندگارترین و پويا ترين جوامع، جامعه هائی بوده اند که بر اساس خانواده های تک زوجی و قبول مساوات و استقلال خانواده ها تشکیل شده است. كشف کشاورزی زیر بنای اقتصادی اسکان بشردر دهات و شهرها و تقسیم کاروتولید مثل درچهارچوب واحد های خانواده تک زوجی است
.
شیوۀ تولید محصولات غذایی و نيازهاى اساسى انسان، بوسيلۀ انسان در مقایسه با شیوه شکاروجمع آوری محصولات طبیعت دو گونه نوع زندگی و جامعه بوجود آورده که میتواند معیاربررسی پیشرفت جوامع وچگونگی برخورد آنها با حقوق انسانی باشد. مثلا هنوز سراندیشه حق شکارکردن اساس بیان قدرت های سلطه گراست.
در تاريخ نمونه هاى مختلفى از "توافق بر سر حق خصوصی افراد" درجامعه هاى قبلى ديده شده كه ميتوانند مبناي تحليل قرار گيرند. بطور مثال در جوامع برده داری برده ها حق داشتن خانواده نداشتند وصاحب برده میتوانست بچه آنها را بفروشد. دور بودن مناسبات جامعهْ برده دار با طبيعت "خانواده دوست" بشريكى ازمؤلفه هاى فراينديست كه در آن ميبينيم جوامع برده داری بسیار زود تر از بین رفته اند و آنچه بجا مانده بسیارناچیز است. یا درجامعه فئودالی اروپا كه با مسيحي شدن برده داران ورسميت دادن به حق خصوصى بردگان، با اینکه خانواده دهاتی ازلحاظ داشتن فرزند و مناسبات خانوادگی برسمیت شناخته میشد، خانواده اشراف با خانواده های دهاتی ها مساوی نبوده اند. مثلا" ارباب و اشراف اختیارتصاحب جنسى مردوزن دهاتى را داشتند. عدم تساوى حقوق خانواده ها بنيان جوامع فئودالى را طبيعتا" ضعيف و در تضاد نگه داشته بود، بطوريكه 200 سال پيش با انقلاب كبيرفرانسه رابطه فئودالى اساسا" كنار گذاشته شد و حتى جوامع ايلى هم رفته رفته تسليم اصل برابرى خانواده ها شده اند.
شكل جامعه و خانواده براساس تكامل:
اگرنوعى از تكامل جامعه را حركت از شکار یعنی يافتن و تصاحب نيازمنديها به طرف توليد نيازمنديها ببينيم، ميتوانيم اشكال مختلف خانواده را در اين سير تكاملى مشاهده كنيم. بطور خلاصه ميتوان دراين مراحل عمده شدن مناسبات زن سالارى ، مرد سالارى، خانواده سالارى و انسان سالارى را برجسته كرد.
در مراحل اوليۀ جنگل و غارنشينى، كه كاربشريافتن، شكاركردن و تصاحب منابع طبيعى بود، اجتماعات بشرى بر اساس تائثر متقابل فراوانى منابع دربرابر نيازبشر به بقاى فردى، تشكيل ميشده. ادامه بقاء نسل آنها بسته به طبيعت مناطق مختلف شكل هاى متفاوتى داشته. ازمادر سالارى و حكومت زنها در فراوانى جنگلها گرفته تا پدرسالارى و حكومت مردها دركمبود صحراها (ساوانا) كه در آنها تهيۀ نيازها احتياج به درگيرى و نيروى مردان داشت. در مناطق كم غذاتر كه جدال گروه هاى انسانى بر سر غذا و قلمرو عمده و مداوم بوده است مرد سالارى در جوامع نهادينه شده است. . اين روش زندگى نزديك به روش طبيعى زندگى برخى ازپستانداران مثل شيرو گوريل است كه بطور خلاصه در تئورى ژنتيكى "نرِ برتر " Alfa Male منعكس است و در آن نرها توليد مثل ماده ها را مختص به خود ميكنند و در عوض پاسدار بقاى بچه ها و گروه هستند. با همين بينش است كه در جوامع ايلى عموما" فرض بر آنست كه قدرت مردها بقاى فرزندان و ايل را تضمين ميكند و مرد را جنس برتريا ممتازميدانند. روش برترى قدرتمند، بعدا" در بربريت واتحاد قبائل به برترى قبائل ممتاز و در يونان به حقانيت برده داران تبديل شد. برترى نر قدرتمند به شكل اصالت دادن فلسفى به قدرت در بيان ارسطوئي به وجوب "جوامع ممتاز" و كساني كه براى حكومت وتصاحب توليد دبگران آفريده شده اند در آمد. در روم اين برترى به صورت برترى نخبگانelite) ) رومى وبعدا" توسط مذهب بعنوان خواست خداوند درتوجيح برترى خانواده هاى اشرافى با خون آبى رنگ در مقابل خانواده هاى رعيت (serf) تبديل شد. ادامۀ و تكامل همان سرانديشۀ برخاسته از زندگي در كمبود و برترى دادن به قدرتمند، در قرون اخير به برترى نژادى و پس از آن به احساس برترى جوامع صنعتى بخاطر داشتن ابزار مدرن در آمده. احترام و تقديس قدرت در جهان امروز بوسيلۀ انسان مدارى وقوانين حقوق بشر به چالش گرفته شده است.
2
در مراحل بعدی تکامل که مرحله اول آن تولید غذا و کشاورزی بوده خانواده های تک زوجی که در آن یک زن و یک مرد فرزندان خود را بزرگ میکردند ظهور یافتند. بنظر من در زمانیکه انسان توانست بحد فراوان غذای اصلی خود را با کشت گندم تولید کند و در کنار آن بتدريج با پرورش درختان میوه و پرندگان و دامها زندگی با سلامت و شادی و انرژی ماندگار میسر گشت؛ ماندگاری وقابل پیش بینی بودن نسبی زندگی و توانائی افراد به استفاده ازحاصل تولید شان زیر بنای قراردادهای طولانی مدت ، مثل ازدواج را فراهم کرده است. در منطقه ای مثلا شبیه به دشتها و كوهپايه هاى زاگرس که آفتاب و آب فراوان است و زمین فقط نیاز به کشت دارد جمعیت زیادی از افراد میتوانستند بدون تزاحم زندگی کنند. كارهاي اين جوامع دو جنبه داشت خصوصى و عمومى. کارهائی که داخل مزرعه میبایست انجام شود بيشتر خصوصى بود که ترکیب تیمی زن ومرد و فرزندان برای تقریبا تمام آن کافی بود. در کنار آن کارهائی بود که بطور عمومی و تشريك مساعى باید انجام میشد. مثل احداث تاسیسات آبیاری و نگهداری آنها ارتباط و معامله برای تامین ابزار ومایحتاج و در نهایت بر خورد با زور گویان.
هنوز هم میتوانیم ببینیم که درآن مناطق، با وجود اصرار چند قرني قدرتمندان بر داشتن حرمسرا، در ميان مردم عادىاصل بر خانواده تک زوجی است.
Individualistic vs Pluralistic Societiesجوامع فردگرا وجماعت گرا
در مورد جامعه ها و نگاه به آنها ازبعد فرد گرایانه و جماعت گرایانه به نظر من جوامع خانوار گرا را باید در وسط این دو حد اکثر بگذارند. جوامع خانوار گرا را به این شکل میتوان تعریف کرد: جوامعیکه که از خانواده های تک زوجی درست شده اند و امور خصوصی هر خانوار را محترم میشمارند.
به این ترتیب اگر ما میبینیم در جوامع جماعت گرا و ایلی مرد سالارى بارز است و در جوامع فرد گرا بیش از 90% خانوادهها تک والدی ((single parents را زنهاتشکیل میدهند كه تائيد بى مسئوليتى مردان و نشان دهندۀ نحوۀ ديگرى از مرد سالارى مدرن است.
در جوامع خانوار گرا، (و شايد در همه خانواده های تک زوجی جهان) امور خانواده عموما بصورت مشورتی حل و فصل میشود و هر کدام از زن و مرد محوطه اجرائی مخصوص به خود دارند. مثلا تقریبا مدیریت همه امور داخل خانه و مزرعه به وسیله زن و مدیریت و انجام امور خارج به وسیله مرد است. البته اعضاء خانوادۀ گسترده مثل عمه وخاله وديگران در امورى را كه خانوار نياز نشان بدهند كمك ميكنند و ورود اعضاء دورتر بسته به اهميت مسئله امكان پذير است داستانهاى مشهور مادر شوهر و عروس نشانۀ بارز حق استقلال عروس در خانوار جديد و احترام به دلسوزى مادر شوهر و تجربيات قديميها است. . با اينكه استقلال خانوار حرف اصلى را ميزند اما اقتدار مادر بزرگان گاهی مرا بیاد قبایل مادر شاهی میاندازد.
خوشحالم از اینکه زور گویان هنوز جوامع فرهنگ ایرانی را از نظر بافت با جامعه کوچی و ایلی عربی و ترکی یکی میدانند. شاید این اشتباه ساخته خود خانواده های ده و شهر خاور میانه است، که در مقابله با زورگویان مدلهاِی ذهنى زورگویان را در مقابلشان گرفته اند. البته تقلید زور گویان بومی از زور گویان وارداتی نیز این منظره را اصیل تر جلوه میدهد.
در مطلق نكردن دموكراسى و نياز به تعريف
يك نوع بيان دموكرسى در تعريف علمى ميتواند به اين مفهوم باشد: حق حکومت من بر خودم ، خانواده بر خودش، جامعه برخودش دموكراسى است كه در تضاد است با حکومت غیر بر من، غیر بر خانواده و غیر بر جامعه. تعریف غیر میتواند شخص دیگر، اعضاء خانوادۀ بزرگ، ودر مورد جامعه کشور دیگر و خدای دیگری باشد.
با این تعریف یک رخنه باز ميماند و آن علم و تكنولوژيست. مثل دادن حق تصميم به یک دکتر كه ميشود نوعى حكومت بر مریض، وقتیکه مریض بخواهد شفا یابد، یا دادن اختیار روشنائی خانواده دست کارخانه برق در راه مدرن كردن ابزار كارها براى زندگى.راحت تر. استفاده از ابزار مدرن بر مناسبات جامعه اثر ميگذارد. در راه آماده كردن فرزندان براى بقا و رشد در مناسبات جديد خانواده ناگزير، با رفتن بچه ها به مدرسه، حق تاثير بسيار بيشترى به جامعه ميدهد كه بر طرز فكر و روش زندگى نسل آينده حكومت كند. وقتی میرسیم به دمکراسی برای جامعه موضوع چند بعدی تر میشود. اتفاقا" برای اعمال روشهای خود قدرتها چه چپ و چه راسـت در دوران مدرن از همین فرض علمی بودن حکومت خود شروع ميكنند.
دمکراسی بر خلاف تصور مردم و جدا از وجودیکه در تعریف علمی دارد، عملا از آغازمواجه باتوجیهات محدود کننده ای بوده که صاحبان قدرت برای اعمال زور خود بکار میبرده اند. در مهد دمکراسی برای صاحبان برده در یونان با اتکا به خدایان، المپ دموكراسى به معنی حق رای نداشتن برده ها و موافقت در بین صاحبان برده بود. محدود كردن تعريف مردم به گروه مورد قبل قدرت، در دورۀ مدرن هم ادامه داشت بطوريكه دموكراسى هاى اروپا آزاد بودند نهايت بى انصافى را در حق مردم مستعمرات بكار برند.
Article 16(3) of the Universal Declaration of Human Rights says, "The family is the natural and fundamental group unit of society and is entitled to protection by society and the State".
……….and bread from maize belong to this period. It produced also syndiasmian family …..((From: Karl Marx, Conspectus of Lewis Morgan’s Ancient Society.
Written in German and English))
Family syndyasmian -
\Syn`dy*as"mi*an\, a. [Gr. syndyasmo`s a pairing,
fr. syndya`zein to pair.]
Pertaining to the state of pairing together sexually; -- said
of animals during periods of procreation and while rearing
their offspring. --Morgan.
در چرايى تسليم ظاهرى ماده ها به اين سيستم ميتوان گفت كه گرچه زنها از تولبد ژن خودشان در رحم مطمئن هستند، ولى آن بچه اى زنده ميماند كه پدرش Alfa Male نر برتر باشد. در مشاهدۀ خشم نرگله نسبت به نرهاى ديگر در مقايسه با آرامش پرندگان تك روجى.
درهمین ردیف است تحلیل دمکراسی آوران زورگو از اوضاع خاور میانه كه بكى از دليل هاى
ناكاميشان در منطقه است.